سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من یک شخصیت فرهنگی ممتاز هستم!

من، خودم "علی مطهری" هستم! / طنز
من اصلاح ­طلب اصول­گرا و یا به عبارت دقیق­ تر اصول­گرای اصلاح­ طلبم و همیشه معتدل بوده، هستم و خواهم بود! من از همه چیز سر در می­ آورم و کلاً آدم فرهیخته­ ای هستم!
پایگاه خبری "ولی امر" / م.ب.م

من سیاستمداری همه چیز تمامم!
من یک شخصیت فرهنگی ممتاز هستم!
من فرزند یک بزرگ­مرد هستم، پس هستم!
پدر من خیلی فاضل بود!
من نماینده ­ای برای تمام فصول هستم !
من فحش ­های زیادی بلدم اما متأسفانه معنی برخی از آن­ ها را نمی­ دانم!
من اصلاح ­طلب اصول­گرا و یا به عبارت دقیق­ تر اصول­گرای اصلاح­ طلبم و همیشه معتدل بوده، هستم و خواهم بود!
من از همه چیز سر در می­آورم و کلاً آدم فرهیخته­ ای هستم!

روزی روزگاری یک آدم سر به زیر و سر به راه (و نه سر به هوا) بودم و پاستوریزگی از سر و رویم می ­ریخت! کتاب­ می­ خواندم، تفکر می­ نمودم، نوار سخنرانی پیاده می­ کردم و در مسائل مختلف غور می فرمودم، تا این که اصلاحات در ایران کلید خورد و اتفاقاتی افتاد که بد ندیدم تا با قلم فرسایی بر ضد مصلحان دوم خردادی، خودی نشان دهم و به زیر و زبر بیاناتشان گیر بدهم و بر روح صغیر و کبیرشان فاتحه بخوانم! آخر مگر منِ اصولگرا(!) با این اعصاب خط خطی چقدر توان داشتم که بخواهم در مقابل بی­ دینی و لیبرال­ منشی آن­ها سکوت کنم؟! از طرفی هم به سیاست­ های شیخ مصلحت­ پیشه در زمان ریاستش بر قوه ­ی اجرائیه می­ پیچیدم و کن فیکونش می­ کردم تا مردم بدانند من چقدر خوب هستم؛ من اهل بصیرت و کلاً آدم باحالی بودم!
 

زمان گذشت و گذشت و گذشت تا شنیدم "احمدی­ نژاد" نامی از حاشیه­ ی کویر ایران ظهور نموده و پس از کسب کرسی شهرداری پایتخت، ولوله­ ی رئیس شدن در دلش افتاده و حرف­ های تگری باحالی می ­زند. وقتی هم که یکهو کاندیدا شد، یکهو ازش حمایت کردم و شناسنامه به دست، در صف طویل رأی دهندگان به مشارالیه درآمدم و کاری کردم کارستان(مثل همیشه)؛ آخه همان طور که پیشتر فرمودم، من کلاً آدم باحالی هستم!

خلاصه یک چند وقتی گذشت که دیدم فضا خیلی آرام است و این اصلاً حال نمی­ دهد! به همین خاطر شروع کردم سازهای مخالف را کوک کردن و به زمان و زمین و غیره و غیره گیر سه ­پیچ دادن!

رفته رفته رفیق بد، مرا با ادبیات فاخر "دروازه ­غار" آشنا کرد و باعث شد دیگر آن بچه­ ی خوب و پاستوریزه­ ی ماضی نباشم و در مقابل تخس ­بازی­ های رئیس جمهور، من هم به ماجراجویی بپردازم؛ برای همین تصمیم گرفتم هر چه آقای رئیس گفت، من با ادله ­ی محکم (و اگر ادله­ ام نیامد با اصطلاحات دروازه ­غاری) حرفش را نقض کنم و با نطق­ های آتشین خود در مجلس، ژست آزادی­ خواهی بگیرم تا همه برایم کف بزنند و کِل بکشند و بگویند: « به به! چه لحنی چه زبانی! عجب نطقی! منطقش ناصحانه هست و قشنگ... نیست بالاتر از سیاهی رنگ!». تازه، چند بار هم بزرگ­ترهای مجلس از من تعهد گرفتند که بچه­ ی خوبی باشم، فحش ندهم، شب­ ها زود بخوابم، مسواک بزنم، با ساک ورزشی به مجلس نیایم و... ! ولی زندگی بدون این ورجه وورجه ­ها که حال نمی­ داد؛ برای همین هم هنوز امضای تعهدنامه ­ها خشک نشده دوباره شروع می­ کردم!

خلاصه خیلی حال می ­داد برخلاف جریان آب شنا کردن و پرده ­ی مخالف خواندن. واقعاً نشئه می­ شدم از تعریف و تمجیدهای بر و بچز محل و مردمان فهیمی که مرا آزاده خطاب می­ کردند. برای همین هم پیازداغ کارها را زیاد کردم و چنان جو می­دادم که همه­ ی مردم ایران، خاورمیانه، جهان و حتی انسان­ های احتمالی ساکن در کرات دیگر هم فهمیدند که من چقدر خوبم و در این مملکت دارم حرام می­ شوم؛ آخر یک آدم و این همه استعداد؟!

بیانیه می­ دادم...از خودم فحش در می­ کردم...لابی می­ نمودم...رأی جمع می ­کردم...مصاحبه­ های آتشین چاق می­ کردم و ... . آهان! تا یادم نرفته است بگویم که در همین دوران بود که کم کم به حرف­ های گذشته­ ی خودم بر ضد سازندگی­ چی­ ها و اصلاحات­ گرها یک لگد اساسی و سیاسی زدم. با مخ­ زنی، رفقای توپی دست و پا کردم و هنگام رأی گیری و شور و غیره و غیره، می­ رفتیم آن ته مجلس چهارزانو دور هم می­ نشستیم و لابی می­ کردیم و تصمیم می­ گرفتیم که چطور روی "احمدی ­نژاد" را کم کنیم! آخر این بی ­بصیرت بوووووووووق(!) فکر کرده ما می­ گذاریم آب خوش از گلویش پایین برود؛ همچین کله پایش کنیم که حظ کند.

در یکی از خلسه­ های متفکرانه ­ی خود، به نتیجه­ ی جالبی رسیدم؛ اکسیر رو کم کنی را یافتم؛ آن هم از نوع طرح سوال از رئیس­ جمهور برای اولین بار در طول تاریخ بشریت!

جانم برایتان بگوید که افتادم به جمع ­آوری امضا و مخ­ زنی دوستان و خلاصه کلی امضا جمع شد، تا بالاخره شهرتم جهانی شد و در میزگردهای voa و bbc فارسی و رادیو فردا، از کرامات ما سخن به میان آمد و توانستم با بصیرتی مثال زدنی، آرای دگراندیشان را به خود جلب کنم!

امروز هم فعلاً از مجلس و خدمت به مردم مرخصی گرفته­ ام و در خدمت رئیس­ الرئسا، فخرالشیوخ، شیخ ­الکبیر، اکبرالصلحا، مرکز المصلحة، هاشمی الکبیر البهرمانی درآمده ام تا شاید بعدها این حرکت شجاعانه، در رزومه­ ی پر و پیمان منِ از همه بهتر(!) سرفصلی از یکرنگی و اخلاص و بصیرت پدید آورد.
زنده باد خودم!
امضا
 


کلمات کلیدی : نامه، مطهری، طنز
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

آپلود عکس

آپلود عکس

... ...