بغض جریان نفاق به مصباح دوستان و ذوالشهادتین امام ره(قسمت دوم)
نوشته شده به وسیله ی رضا در تاریخ 92/3/5::
قسمت قبلی (اول)
یک جواب؛ کفایت صدهزار تهمت!
در آن دوران حضرت آیت الله مصباح در مصاحبه با روزنامه کیهان به نکته جالبی اشاره کرده و به مزاح گفتند: «در یک جمله به شما عرض میکنم که ما با بعضی از اشخاص که در جامعه هستند، تقسیم کار کردهایم. ما در زمینههایی حرف خشونت را میزنیم و آن را تأیید میکنیم و آنها عملش را انجام میدهند و متقابلاً؛ آنها تحمل و مدارا را در زبان ترویج میکنند و عمل آن را ما انجام میدهیم. یک همچون تقسیم کاری بین ما و بعضی از افراد انجام گرفته که ان شاءالله مبارک است!»(14 شهریور 1378، روزنامه کیهان)
تاجزاده: معتقدان اسلام سلفی – مصباحی ...!
در همین زمینه میتوان به گفتههایی که مصطفی تاجزاده اخیراً آنها را در گفتوگو با سایت ضد انقلاب کلمه پیرامون علامه مصباح یزدی بیان داشته است نیز اشاره کرد. او در این زمینه با ادامه خط اشاره شده در سال 78 میگوید:" البته از معتقدان اسلام سلفی – مصباحی انتظار ندارم که از نظریات و طرحهای اصلاحی استقبال کنند و آن را بدعت ضدانقلابی و ضدنظام نخوانند."
روزنامه جمهوری اسلامی: چرا او رهبری را "تالی تلو معصوم” میداند؟!
روزنامه جمهوری اسلامی نیز بعنوان یک رسانه نزدیک به اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی چندی قبل طی یادداشتی با انتقادات از مواضع نظری آیتالله مصباح یزدی در دفاع از مفهوم ولایت فقیه، نوشت: "اینکه عالمی محترم و استادی سرشناس، مثلا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را بدون امضای ولی فقیه، به صراحت کاغذپارهای بیش نداند! و یا ... اینک به هر دلیل، مثلا به خاطر تبدّل رأی، ولیّ فقیه را مافوق قانون و اختیارات را مطلق بداند، مطلبی است که میتوان با لحاظ برخی امور، امری طبیعی شمرد و در جای دیگر هم به بررسی آن پرداخت، اما آیا به کار بردن تعابیری چون "تالی تلو معصوم” برای اشخاص محترم دیگر، هرچند هم در نظر ما بزرگ باشند، ایجاد پرسش درباره مقامات حضرات معصومان (ع) نمیکند؟ آیا گفته چند روز پیش این استاد محترم، بنابر نقل "خبرگزاری فارس” و دیگر رسانهها، که "باید توجه داشت همانند مقام معظم رهبری (را) به هیچ عنوان نمیتوان بر روی زمین و آسمانها پیدا کرد، چرا که ایشان نمونه برجستهای از ائمه اطهار (ع) و اجدادشان است و یا این جمله که تنها کسی که میتوان به آنها (=انبیای الهی) تشبیه کرد امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری است، اگر به ظاهر جملات اخذ شود، قابل قبول و درست است؟ و به مصلحت و منطبق بر اعتقادات جامعه ما میباشد؟"
سایت ضد انقلابی جرس: او مهره شاه بود!
در همین زمینه اشارهای به یکی از گزارشهای سایت ضد انقلاب جرس نیز ضروری مینماید که از قول یک فعال فتنه در مقطعی نوشت: "تقصیر از خود ماست. برای چه آیت الله منتظری سالها در حبس بود؟ برای چه الان میرحسین موسوی، همسرش و کروبی که از مهرههای اصلی امام بودند الان باید در حبس باشند؟ و مصباح یزدی و ... که اصلا پا در انقلاب نگذاشتند و مهرههای شاه بودند الان تئوریسینهای انقلاب میشوند و تمام مهرههای انقلاب میشوند ضد انقلاب!...؟"( گفتنی است معلوم نیست کدام بی خبری از تاریخ انقلاب میتواند زهرا رهنورد و میرحسین موسوی را با سابقه گروهکی شان در قبل از انقلاب به عنوان مهرههای اصلی امام(ره) بپذیرد و آیت الله مصباح با سوابق مبارزاتی و شاگردی حضرت امام را مهرههای شاه محسوب نماید)
پاسخی به یک شبهه قدیمی: علی(ع) مصلحت میداند که ابوذر به صراحت فریاد کشد
گاهی اوقات این سوال مطرح میشود که چرا برخی موضع گیریها و افشاگریهای آیت الله مصباح در زمینههایی است که رهبرانقلاب در آن موضع نمیگیرند و یا موضع با شدت به نسبت کمتری میگیرند؟ مثلا در همین انتخابات اخیر برخی شبهه کردهاند که چرا ایشان به این شکل و با این حرارت و شور وارد عرصه معرفی مصداق شده است و شأن ایشان این است که مانند رهبر انقلاب، موضع نگیرد و ...! به اعتقاد من پاسخ این پرسش در پرسشهای دیگری نهفته است که؛ چرا امام خمینی در مورد بنی صدر مثل شهید بهشتی موضع نمیگرفت؟ چرا امام خمینی در مورد شریعتی مثل شهید مطهری موضع نمیگرفت؟ و چرا حضرت علی(ع) در مورد عثمان مثل ابوذر موضع نمیگرفت؟ بازخوانی تاریخ مواجهه جریان حق و جریان باطل ما را با شخصیتهایی آشنا میکند که از علم و دانش خود در راه هدف مقدس شبهه زدایی و روشنگری جریان حق استفاده کرده و چه بسا تمام هستی و آبرو و جان خود را در این راه فدا کردهاند. در تاریخ معاصر ایران، روشنگریهای شهید مطهری علیه مارکسیست ها، سکولارها، فرقانیها و طرفداران اسلام التقاطی و اسلام منهای روحانیت، بزرگترین مصداق از عالمانی است که در برابر انحرافات، سرمایه علمی خود را همچون سراجی روشنگر، در طبق اخلاص گذاشتند و میگذارند. شاید به این دلیل میتوان به این سبک از روشنگری عنوان «شهاب ثاقب» را اطلاق نمود که هم روشنگر است و سوزاننده و نافذ و هم رسوخ کننده. رسوخ افکار شهید مطهری چنان بود که در فتنه هجوم شبهات بهترین دستگاه معرفتی را برای طیف وسیعی از اقشار مردم ـ از دبستان تا اساتید دانشگاه ـ فراهم مینمود. و در سوزندگی مکتب شهید مطهری همین نکته بس که ملتقطان تحمل ننموده و ایشان را ترور کردند. تحلیل گران تاریخ صدر اسلام به نکته ای اشاره میکنند که معیاری کلیدی در درک نحوه مدیریتی ولی الهی است. در دوران غصب حکومت الهی و دورانی که انحرافات یکی پس از دیگری به اسلام ناب محمدی حمله ور شده بود،گرچه حضرت امیر المومنین به صرافت و تدبیر در صدد حفاظت از شالوده آموزههای دینی بودند اما بنا بر مصلحت جایگاه حساس و ویژه ایشان در میان مسلمانان و دلایل دیگری که به ذهن میرسد و بسیاری دیگر که از دسترس افکار ما کوتاه است، وظیفه صراحت انتقاد از کجروی ها به جناب ابوذر واگذار شده بود.هنگامی که ابوذر استخوان بر سر کعب الاحبارها میکوبید و برسر خلیفه سوم فریاد میزد و در کاخ معاویه او را رسوا میکرد، علی (ع) با تمجید و تکریمهای صریح از ابوذر به طور ضمنی انتقادات و روشنگریهای ایشان را تایید مینمود و خطاب به ابوذر میفرمود: "انک غضبت لله فارج من غضبت له آن القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک" (نهج البلاغه، خطبه 130)
ای اباذر! تو برای خدا خشم گرفتی و پاداش عمل خود را نیز به خدایی که برای او خشم گرفتی امیدوار باش، این مردم (خلیفه و اطرافیانش) از تو برای دنیایشان ترسیدند و تو برای دینت نگران بودی"
در زمان حضرت امام نیز رویکردی مشابه در مقایسه عملکرد امام با روشنگریهای شهید مطهری و شهید بهشتی مشاهده میشد. امروز نیز به همان دلیلی که مصلحت نبود آن زمان شخص حضرت امام(ره) در برابر برخی از انحرافات با صراحت موضعگیری کنند و تیغ برنده استدلال و صراحت امثال شهید مطهری ها این وظیفه را به دوش میکشید، احساس میشود به طور مشخص تاییدها و تمجیدهای بی مثال رهبر انقلاب اسلامی از علامه مصباح یزدی در راستای این تحلیل قرار دارد.
هدف قرار دادن "عقبه تئوریک نظام" برای تضعیف بازوی فکری رهبرانقلاب انجام میشود
البته انتخابات بهانهای برای تخریب و هتک مجدد استاد شده است و هجمه دوباره بر علیه آیت الله مصباح برای مقصود بالاتری انجام میشود. به چه دلیل باید چشم برهم گذاریم و معنی برخی گفتههای خواص را روتوش کنیم؟ مشخص است که هجمه به آیت الله مصباح به مقصود تضعیف شخص رهبری انجام میشود. همه میدانند موضع رهبر عزیز انقلاب نسبت به آیت الله مصباح چیست و برای ابراز مخالفت با برخی تصمیمات رهبری، هجمه به استاد مصباح را دستاویز قرار میدهند. هدف قرار دادن "عقبه تئوریک نظام" برای تضعیف بازوی فکری رهبری انجام میشود. برخی میخواهند در انتخاباتها، علماء وارد نشوند و عمارها روشنگری نکنند. وتیغ برنده استدلال و صراحت آیت الله مصباح از نظر برخی خواص برای فضای سیاسی کشور به مصلحت نیست! بله مظلومیت علامه مصباح این است که سرمایه فقهی و اندیشه اش را به پای " تکلیف" ریخته و ابایی ندارد هم عمار باشد و هم فیلسوف! آیت الله انقلابی ما دوست دارد همچون "سربازی" فدایی رهبر شود:
«بنده صادقانه عرض میکنم. اگر امثال بنده شبانه روز تسبیح دست بگیریم و فقط خدا را شکر کنیم که خدا چنین رهبری به ما داده والله معتقدم که از عهده شکر این نعمت بر نمی آییم. نمیتوانیم درک کنیم که خدا چه نعمت بزرگی به ما داده است. که این خصوصیت ها را در یک شخص جمع کرده است. امروز پرچم دار حمایت از دین، رواج اسلام و تشیَع، تقوا و بصیرت، اراده الهی تعلق گرفته که این شخصیت عظیم باشد.. رهبر عزیز ما تالیتِلو معصوم است...ما باید بدانیم این موقعیّت حسّاسی است و باید رفتاری را انتخاب کنیم که پیش خدا حجّت داشته باشیم که چرا این راه را رفته ایم، چرا گفتیم یا چرا سکوت کرده ایم. بدانیم تأثیری که بر رفتار دیگران میگذارد مسئولیتش با ماست.»(18 آذر 88 : آیت الله مصباح یزدی)
اصلاحطلبانی که به آیت الله مصباح توهین میکردند و کسانی که امروز میخواهند دنباله رو آن ها باشند، از این ناراحتاند که آیت الله مصباح مروج ولایت فقیه با همان قرائت امام خمینی است:
«این انقلاب و این نظام براساس ولایت فقیه به وجود آمد نه اینکه انقلاب ولایت فقیه را بوجود آورد. قانون اساسی براساس ولایت فقیه اعتبار پیدا میکند نه اینکه به او اعتبار میدهد. اگر قانون اساسی را امام امضاء نکرده بود، ارزشی نداشت؛ همان طور که امام فرمود: اگر همه مردم به رئیس جمهوری رأی دهند، امّا ولی فقیه او را نصب نکند، ولو انسان صالح و عادلی باشد، در حکم طاغوت است. چرا؟ برای اینکه خدا باید حق بدهد و به او این حق داده نشده است. به عنوان مثال، وقتی اتومبیلی میخواهد مورد معامله قرار بگیرد، تا وقتی مالک معامله را امضاء نکند، خریدار مالک نمیشود؛ گرچه گفتگو کرده باشند و بر سر قیمت توافق حاصل شده باشد. در تمام حکمهایی که امام و مقام معظم رهبری به رؤسای جمهور دادند، این مطلب آمده است که: بعد از تنفیذ رأی مردم شما را به ریاست جمهوری منصوب کردم. این مثل «انکحت» در نکاح است. ... در حکومت هم هر کس شرایط حکومت را داشته باشد و کاملاً هم عادل باشد و به فرض، عین یک فقیه جامع الشرایط هم رفتار کند حق حکومت ندارد، تا ولی فقیه بگوید: من به تو اجازه دادم.»(22 مهر 88 :آیت الله مصباح یزدی)
چرا مصباح را مطهری زمانه میدانیم؟
جریانهای اجتماعی برای تولّد و آنگاه بالندگی و پویایی لاجرم محتاج نظریه پردازی در مقام فکر هستند؛ بنا به پایههای جهان بینی هر جریانی هر یک نامی به این نظریه پردازی میدهد، نظریه پرداز عقیدتی، ایدئولوگ و تئوریسین. نام ها مهم نیست؛ اصل احتیاج هر انقلاب و جریان اجتماعی است به قاموس فکر و اندیشه که پایههای فرهنگ عمومی را خواهند ساخت و این فرهنگ است که چون اکسیژن اجازه حیات و ممات جریانهای سیاسی را میدهد. «انقلاب اسلامی ایران» نیز در این مورد تافته جدا بافته نیست و اگر بخواهد پویایی اش را حفظ نماید ناگزیر طیّ فرآیندی غیر ملموس و غیر محسوس فرماندهان عقیدتی خود را خواهد یافت. در این نوشتار سعی شده است به پویش روح "واحد" فرماندهی عقیدتی انقلاب اسلامی بنیشند:
موتور محرّکه انقلاب
در حوزه جامعه شناسی انقلابها؛ یکی از اساسی ترین سئوال ها این است که یک انقلاب چطور آغاز میشود، چطور حرکت میکند، چطور میزاید و چطور میمیرد؟ برخی معتقدند نطفه انقلاب با تولّد یک جهان بینی خاص و سپس یک ایدئولوژی بسته میشود، در گذر زمان با ذخیره شدن انرژی ها برای حاکم کردن این ایدئولوژی در طبقه نخبگانی و گروههای مرجع اجتماعی ادامه میدهد و بعد از این فقط جای خالی یک کاتالیزور باقی میماند، این کاتالیزور با انباشت احساسات تنفّری تودههای مردم نسبت به وضع موجود – که براساس کوشش ایدئولوژی جدید ایجاد میشود- در گذر زمان و سپس وقایع هیجانی تأمین میشود؛ در این مرحله فقط کافیست رهبر یا رهبرانی با درایت پیدا شوند تا موج عظیم تودههای مردمی را برای حاکم شدن ایدئولوژی آرمانی ملّت سازماندهی کنند. پیدایش شگرف انقلاب اسلامی در فرآیند و نه بنیادها شباهت بینابینی به مدل مذکور دارد، امام خمینی (ره) با سکّان داری مرجعیت عامّ ایران خیلی سریع تلاش کرد تا فرهنگ اصیل اسلام، که طیّ قرون متطاول بزرگترین آرمان مردم بوده را بار دیگر احیاء کند و مردم را نسبت به داشتههایشان بیدار کند، سپس با بیدار شدن قدرت عقیده و معنویت، تنفّر مردم نسبت به وضعیت موجود هر روزِ روز بیشتر شد تا اینکه چون دریایی موّاج از پس وقایع عدید? سرعت بخش مانند 15 خرداد، 19 دی و 22 بهمن به منصه ظهور رسید. لیکن یک واقعیت غیر قابل کتمان درباره انقلاب اسلامی به موازات رشد نهضت خود را نشان داد، اگر بار اصلی انقلاب فرانسه بر دوش جوانان روشنفکر و دانشگاهی بود، اگر انقلاب بولشویک ها بدست کارگران به مرحله انفجاری رسید، انقلاب ایران با سوار شدن بر گُردههای جوانان انقلابی و مسلمان این مرز و بوم به پیروزی رسید. اینکه چرا نقش جوانان در انقلاب اسلامی از همان ابتدا اینچنین پُر رنگ بود و حالا نیز به گواه رهبر معظّم انقلاب اسلامی همانقدر - بلکه شاید بیشتر- پُر رنگ است بر میگردد به ذات انقلاب ما که هویّتی اسلامی دارد. چون جوانان عموماً دارای روحیّاتی صیقل خورده تر و روحانی تر هستند بیشتر میتوانند بار سنگین و طاقت فرسای این حرکت عظیم خدایی را به پیش برند. بنابراین موتور محرّکه انقلاب اسلامی جوانان هستند که سعی میکنند با عملی نمودن منویّات امام بر استحکام انقلاب بیفزایند. با کشف اهمیّت جوانان دو گروه مرجع جامعه اسلامی ایران: طلّاب و دانشجویان؛ از جایگاه خطیر فرماندهان عقیدتی انقلاب نیز پرده برداری میشود.
آن «مطهری»، این «مطهری»
برای تجمیع انرژی جوانان در راه انقلاب اسلامی به یک وسیله حیاتی احتیاج است، چه کسی قرار است جوانان را تربیت کند، به شبهات آنان درباره عقاید اصیل اسلام پاسخ دهد، از التقاطات جلوگیری به عمل آورد و مداماً آنان را با قلبی مطمئن نسبت به امام برای انقلاب سر خط نگه دارد؟ بی شک امام با توجه به جایگاهش و البته امکان زمانی بهتر است چنین وظیفه ای را تا حدودی به امنای خویش محوّل کند. لذا فرماندهانی باید باشند که در ارتباط تنگاتنگ با جوانان انقلابی و مسلمان بطور مستمر چشمه نشر معارف انقلاب را در این قشر تنظیم کنند. ضمن اینکه باید بدانیم بسیاری از دعواهای سیاسی و عقیدتی در جامعه ابتدائاً در گروههای مرجع تست میشود و به همین دلیل است که کسانی چون شهید «مطهری» خیلی زودتر از مابقی رهبران انقلاب نسبت به خطرها دست به آینده پژوهی میزنند و از قضاء اغلب درست میگویند. بنابراین وجود چنین رهبران عقیدتی برای انقلابی از جنس اسلام مبرم و یک نیاز حیاتی و اولیّه است. در امتداد همین ضرورت مشخص میشود اگر کسی توسّط امام انقلاب به عنوان جانشین در یک گروه مرجع تعیین میشود تا چه حدّ به لحاظ عقیدتی- سیاسی به امام نزدیک است و به عبارت بهتر جزء وثیق ترین یاران انقلاب است. این رهبران عقیدتی باید از نظر مشرب عقیدتی با تفکّرات امام تطابق حداکثری و حتی قریب به صد درصدی داشته باشند چرا که در غیر اینصورت مقدّمات شکل گیری یک نحله التقاطی را ناخواسته فراهم خواهند آورد. اینجاست که میتوان فهمید جمله حضرت امام خمینی (ره) درباره اینکه تمام کتب شهید «مرتضی مطهری» بدون استثناء تأیید و ضروری است تا چه میزان راهگشاست. همینطور مشخّص میشود وقتی رهبر معظّم انقلاب اسلامیکسانی چون آیت الله «مصباح یزدی» را عقبه تئوریک نظام مینامند، یعنی چه؟ اینکه استاد «مطهری» و استاد «مصباح یزدی» رسالت تنظیم معارف انقلاب بین جوانان را بر دوش میگیرند و توسط ولی فقیه زمان تأیید میشوند، به خودی خود افتخاری بزرگ به نظر میرسد که نباید به راحتی از آن گذر کرد و در فهوای کلام نشان دهنده نزدیکی این دو تن به ولی فقیه زمان است. شهید «مطهری» و آیت الله «مصباح یزدی» هر دو در زمان خود فرماندهان عقیدتی انقلابند که توسط رهبران انقلاب عامّاً و گاهی بصورت خاصّه نصب شدهاند؛ لذا بیراهه نیست اگر روح فرماندهی عقیدتی انقلاب را واحد پنداشت چرا که آیت الله «مصباح یزدی» قرائتی کاملاً خالص و ناب از اسلام بدست میدهند و چون عقاید اسلام غیر قابل تبدیل است باید بدون اغماض ایشان را «مطهری زمان» نامید؛ چرا که هر دو یک کارکرد مشخص و واحد دارند.
«مطهری» ها و یک عُمر مبارزه با التقاط
نکته دیگر درباره هویّت و شاکله سازنده این فرماندهی عقیدتی بر میگردد به خاستگاه آنان، نگاهی به زندگی شهید «مطهری» ها نشان میدهد بزرگترین دغدغه فکری هر دو قبل و بعد از انقلاب اسلامی "بسط عقیدتی اسلام" در جامعه بوده است و البته آیت الله «مصباح یزدی» خود چندین مرتبه شخصاً به این امر صحه گذاشتهاند. فرمانده عقیدتی باید به مبانی و اصول عقاید چیره باشد، عرفان و اخلاق ناب اسلام را درک کند، به فلسفه اسلامی احاطه علمی داشته باشد، مکاتب جدید فکری و فلسفی را عمیقاً بشناسد؛ تا بتواند در مقام عمل نقاط التقاطی تفکراتی که به نام اسلام ترویج میشوند را بشناسد و علیه آنان اقامه دعوی کند. از این جهت مشاهده میشود هر دو فرمانده عقیدتی انقلاب اسلامی سالیان سال را با معارف اصیل اسلام زیستهاند و هیچگاه حتی در کوران مبارزات از آن جدا نشدهاند. به همین موازات که خاستگاه اینان باید از معارف عقیدتی اسلام باشد به همان اندازه هم سنگرشان در میدان عقاید تعریف میشود. پس اصولاً نباید از آنان خواست که این سنگر مهم و کم تعداد را به بهانههای دیگر رها کنند، چرا که اگر انحراف عقیدتی جوانان انقلاب اسلامی که موتور پیشبرنده این انقلابند به وقوع بپیوندد؛ قطعاً انقلاب تنگه احد را به باد داده است. این مسئله در سیره عملی شهید «مطهری» و آیت الله «مصباح یزدی» دیده میشود:
فرمانده اوّل
«مرتضی مطهری» در سال 1316 ه.ش با وجود خفقان شدید رضاخانی علیه روحانیت برای تکمیل تحصیلات حوزویش از «مشهد» عازم «قم» می شود.
در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر آیات اعظام «علّامه طباطبایی» (در فلسفه: الهیات شفای بوعلی و دروس خصوصی ایشان)، «بروجردی» (در فقه و اصول) و «امام خمینی» (به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا، عرفان، اخلاق و اصول) مرحوم بهره می گیرد. (البته شهید مدّتی از محضر آیات اعظام «میرزاعلی آقا شیرازی»، «سیّدمحمّد حجت» و مرحوم «سیّدمحمّد محقّق داماد» هم بهره برده است) شهید «مطهری» همزمان تحصیل با فدائیان اسلام ارتباط داشت تا اینکه در سال 1331 ه.ش بدلیل پاره ای مشکلات به تهران مهاجرت میکند. در تهران ضمن تدریس در «مدرسه مروی» ارتباط تنگاتنگی بین او و دانشگاهیان پیرامون تدریس در «دانشگاه تهران» شکل میگیرد. بعدها مشخص میشود شهید «مطهری» در خلال «قیام 15 خرداد 1342» از مهمترین سازماندهین این نهضت مردمی بوده است تا جایی که نیمه شب همان روز به دنبال سخنرانی مهیّج علیه شخص "شاه" دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می شود. شهید «مطهری» پس از تشکیل «هیئت های مؤتلفه اسلامی» بدستور امام همراه چند تن از شخصیت های روحانی، رهبری هیئت ها را به عهده می گیرد. (با ترور «حسنعلی منصور» کادر رهبری موتلفه دستگیر می شوند امّا از آنجا که قاضی پرونده در قم نزد استاد تحصیل کرده بود؛ ایشان از مهلکه جان سالم بدر می برد) تألیف کتاب، ایراد سخنرانی در دانشگاه و انجمن اسلامی، نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک به کار غالب او برای صیانت از شأن عقیدتی نهضت اسلام تبدیل میشود تا نهایتاً در 1346 ه.ش اقدام به تأسیس «حسینیه ارشاد» میکند، پس از سه سال به علت تکروی یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت از اجرای طرح های استاد - از جمله ایجاد شورای روحانی- سرانجام علیرغم زحماتش برای تعالی مؤسسه استعفا داده و حسینیّه را برای همیشه ترک میگوید. سپس بعد از چند دوره بازداشت در مساجد «الجواد»، «جاوید» و «ارک تهران» به پیشبرد اهداف انقلابی مبادرت میورزد تا اینکه حوالی سال 1353 ه.ش ممنوع المنبر میشود و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب ادامه مییابد. بسیاری مهمترین خدمات استاد را ارائه مبانی اصیل اسلامی و مبارزه با تبلیغ چپ ها میدانند، ولی نباید از قلم انداخت که شهید همیشه در بزنگاههای تاریخی بصورت مستقیم وارد مسائل کلان سیاسی انقلاب شده است. شهید «مطهری» بعد از امام اولین شخصیتی است که خطر «سازمان مجاهدین خلق» را درک و حتی انقلاب ایدئولوژیک آنان را پیش بینی می نماید، طیّ درگیری با استاد کمونیست «دانشکده الهیات» زودتر از موعد مقرّر بازنشسته می شود، با همکاری چند تن از روحانیون تهران «جامعه روحانیت مبارز» را تأسیس میکند، با تند شدن شیب مبارزات به «فرانسه» میرود تا با درمیان گذاشتن دغدغههایش نسبت به آینده انقلاب در «نوف لوشاتو» بدستور امام مسئول تشکیل "شورای انقلاب اسلامی" شود، با توجه به اهمیّت «کمیته استقبال از امام» و ارتباطاتی که در کنار آن برای نفوذ در انقلاب میتواند شکل بگیرد شخصاً مسئولیت «کمیته استقبال از امام» را عهده دار می شود و در نهایت اولین فردی است که در هواپیما با امام ملاقات میکند و از خطر فتح انقلاب توسط نفوذیان میگوید. مبارزه عقیدتی استاد «مطهری» ادامه دارد تا اینکه در اردیبهشت 1358 ه.ش به ضرب گلوله گروهک فرقان – تحت تأثیر قرائت مارکسیستی از قرآن و اسلام- شهید شود.
فرمانده دوم
با فقدان استاد شهید «مرتضی مطهری» امام در پاسخ به جوانان دانشگاهی «تحکیم وحدت»، آیت الله «سیّدعلی خامنهای» را به عنوان جایگزین شهید «مطهری» معرّفی میکنند، از این رهگذر آیت الله «خامنهای» دومین فرمانده عقیدتی انقلاب اسلامیبه شمار میرود. درک صحیح از مبانی اصولی اسلام، سابقه درخشان انقلابی گری، صراحت لهجه و شجاعت در بیان مباحث اسلامی، انرژی فراوان و حفظ روحیه جوانی، قدرت ارتباط با نسل جوان و پاسخ منطقی و جوان پسندانه به شبهات و دست آخر محبوبیت میان جوانان دانشگاهی و طلبه؛ شاخصههای هر دو فرمانده عقیدتی انقلاب اسلامی در سالهای آغازین انقلاب است. با رحلت روح الله کبیر و انتخاب رئیس جمهور وقت به عنوان "ولی فقیه" باید به مرور زمان یکی از علمای انقلابی و خبره در مبانی و اصول خلاء بوجود آمده را پُر مینمود. با شروع دوران دوم خرداد و ساخت موج جدید "تجدیدنظر طلبی" و "دگر اندیشی" توسّط بقایای «بیت منتظری» و «دار و دسته مهدی هاشمی (معدوم)» در کانونهای "روشنفکری" و "لیبرال- سکولار مسلک"، آیت الله «محمّدتقی مصباح یزدی» تنها کسی است که علیرغم جایگاه بالای حوزویش دانشگاهها را سنگر مبارزه عقیدتی- سیاسی میکند. از این حیث ملقّب نمودن ایشان به «مطهری زمان» در واقع اشارت رهبر معظّم انقلاب اسلامی به جوانان مسلمان است مبنی بر معرفی سومین فرمانده عقیدتی انقلاب اسلامی.
فرمانده سوم
گفته میشود مادرش قبل از تولد وی خواب میبیند که "قرآن را به دنیا آورده است" و معبّر خواب را چنین تعبیر میکند: «خداوند به شما فرزندی عطا خواهد کرد که حامی قرآن خواهد بود.». به موزات فشار رژیم حاکم به مدارس دینی وارد «حوزه علمیّه یزد» میشود. سال 1331 ه.ش برای ادامه تحصیل حوزوی به قم مهاجرت میکند. از درس آیات اعظام «شیخ مرتضی حائری»، «بروجردی» (خارج فقه)، «علّامه طباطبایی» (تفسیر، اسفار، الهیات شفاء و برهان شفاء)، «امام خمینی» (فقه و اصول)، «محمّدتقی بهجت» (فقه، طهارت، مکاسب و خیارات) بهره میبرد. در مجموع هشت سال از محضر «آیت الله بروجردی»، هشت سال از محضر «امام خمینی» و پانزده سال از آیت الله «بهجت»، کسب کمال و علم میکند. براین اساس آیت الله «مصباح یزدی» در 23 سالگی به مرتبه صاحب نظری و در 27 سالگی به اجتهاد کامل نائل میشود. آیت الله «بهجتی» (شفق) درباره استفاده وی از «علّامه طباطبایی» میگوید: «علّامه طباطبایی در سه سطح شاگرد داشتند. عده ای از شاگردانش را از میان درسهای عمومی انتخاب کرده و برای آنها جلسه خصوصی میگذاشتند که حضرت آیت الله مصباح جزء این عده خاص بودند. ... تعدادی از همین افراد خاص را که از نخبگان بودند، برگزیده بود و به صورت محرمانه، بعضی از مسائلی که از نظر علمی و عرفانی خیلی عمیق بود با آنها در میان میگذاشتند. حضرت آیت الله مصباح از همین نخبگان بود.». آیت الله «شیخ علی¬اکبر مروارید» از جانب «علّامه طباطبایی» نقل می کند: «مصباح در میان شاگردان من، مانند انجیر در میان سایر میوههاست؛ چرا که فکر او هیچ زائد و دور ریختنی ندارد.». به موازات تحصیل علوم حوزوی در کلاسهای علوم جدیده مانند ریاضی، شیمی، فیزیک، بیولوژی، فیزیولوژی، جامعه شناسی، روان شناسی، زبان فرانسه و انگلیسی و فلسفه غرب نزد اساتیدی چون شهید «آیت الله بهشتی» و «محقّق رشتی» و دیگر اساتید غیرحوزوی شرکت میکند. بعدها آیت الله «مصباح یزدی» با جمع این ظرفیت ها توانست به یکی از حلقههای ارتباط دانشگاه و حوزه مبدّل شود؛ تأسیس «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» به درخواست «شورای انقلاب فرهنگی» در اوایل انقلاب اسلامی، مناظره با تئوریسنهای احزاب سیاسی مانند «احسان طبری» و «فرّخ نگهدار» در روزهای داغ انقلاب، سفر به 40 کشور خارجی و حضور در کنفرانسهای بین المللی از آن جمله است.
اشاره به مبارزات ایشان با توجّه به اینکه بیشتر در کتب تاریخ شفاهی بیان شده است احتیاج به فرصت مناسب تری دارد لیکن برای اختصار میتوان به ماجرای «نشریّات انتقام» اشاره نمود. آیت الله «مصباح یزدی» ضمن این که با «نشریّه مخفی بعثت» همکاری داشت به انتشار این نشریه نیز مبادرت ورزید و آن را به تنهایی تهیّه، تنظیم، تکثیر و توزیع مینمود. «انتقام» کار خود را مقارن با ایّام تصویب قانون ننگین «کاپیتولاسیون» آغاز کرده بود که به دلیل خفقان شدید، تهیه کنندگان آن را بی نام و نشان منتشر مینمودند. خود استاد در این باره میگویند: «تشخیص من این بود که رکن اساسی این فعالیت ها ]نهضت اسلام[ رکن فرهنگی است ... و فرهنگ اسلام باید به وسیله روحانیت تقویت و آموزش داده شود ... .». اصل اسناد «ساواک» اثبات میکند زمانی حمل یک برگ از «انتقام» با بدترین شکنجهها و اعدام برابر بود. متعاقب شناسایی اعضای روحانی «کادر رهبری هیئتهای مؤتلفه اسلامی» با تشدید تدابیر امنیّتی علیه "گروههای مخفی کار حوزوی"؛ آیت الله «مصباح یزدی» مجبور به فرار میشود و نشر «انتقام» پایان مییابد. بعد از انقلاب و در دوره اصلاحات و کلید خوردن پروژه «جامعه مدنی» وی بطور مستمر در محافل عمومی، علمی و دانشگاهی حاضر میشود تا حجم انبوه شبهات ایراد شده به مبانی اسلامی را پاسخ دهد و از التقاط "لیبراله کردن اسلامی" جلوگیری به عمل آورد. بر اساس این مجاهده است که در خلال سال¬های 76 تا 80 بیش از 327 تیتر و مطلب سوء و تخریبی ناحق علیه شخصیت آیت الله «مصباح یزدی» در مطبوعات میتوان یافت.
کلمات کلیدی :