سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرهنگ های دوست داشتنی و حقوقدان های ... اینجا ایران است!

نیک می‌دانی حقوق‌خوانی و حقوقدانی تا کاربست حقوق فرسنگ‌ها فاصله دارد. او که رنج مجاهدان و خشم مقدّس نهفته در دل‌هایشان را به سخره گیرد و ارزش این ابروان درهم را نداند، بویی از حقوق نبرده است. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم‏» را خوانده‌ای. خوب می‌دانی که چه می‌گویم. سرهنگ‌ها را، افزون بر سه ستاره بر دوش، ستاره دیگری است که نه خاموش می‌شود و نه رنگ می‌بازد و آن فضل الهی است. (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ) آیا حقوقدان‌ها را هم در این سپهر ستاره‌ای هست؟
این‌جا عراق «صدّام عفلقی» یا لیبی «معمّر قذّافی» نیست که سردوشی سرهنگ‌هایش رهاورد پای‌نهادن بر گرد? ضعفا باشد. این‌جا ایران است. این قبّه‌ها که بر دوش لشکریانش می‌بینی قاصدک شب‌های سرد کردستان است؛ این‌ها راوی آتش کین? دشمن در شلمچه و مهران است.

"عماریون"- شور شیرین/ برای بار نخست که این حرف را بر زبان راندی، به بازار دل بردمَش. کاسبان آن کهنه‌بازار مفتش خواندند و بی‌ارجش شمردند. این گویه‌های مفت را به حساب مجاز رسانه‌ای نهادم. اینک امّا که بر جای «رجایی» نشسته‌ای دیگر آن حساب مسدود است؛ توانم نیست لب فروبندم. مقصودت ادبیات این پتیارگان در گفتمان هسته‌ای هم که باشد، رسانه انقلاب جای تبلیغ این عبارت نیست.

ما که از یاد نبرده‌ایم سرهنگ «صیّاد» را. همان ارتشی سال‌های دفاع را می‌گویم که از «پیرانشهر» تا «خرّمشهر» با انقلاب ماند؛ او که توهّم جاودانگی فروغ طایفه نفاق را در «چارزبر» زیر پوتینش له کرد. از یاد نبرده‌ایم مباحثاتش را با آن مغز بی‌شعور که زمین می‌داد و زمان می‌گرفت. تو و آن پیر مُراد خاطره‌گویت را چه شده؟ نمی‌دانم از چه رو بدین روز افتاده‌اید.

نیک می‌دانی حقوق‌خوانی و حقوقدانی تا کاربست حقوق فرسنگ‌ها فاصله دارد. او که رنج مجاهدان و خشم مقدّس نهفته در دل‌هایشان را به سخره گیرد و ارزش این ابروان درهم را نداند، بویی از حقوق نبرده است. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم‏» را خوانده‌ای. خوب می‌دانی که چه می‌گویم. سرهنگ‌ها را، افزون بر سه ستاره بر دوش، ستاره دیگری است که نه خاموش می‌شود و نه رنگ می‌بازد و آن فضل الهی است. (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ) آیا حقوقدان‌ها را هم در این سپهر ستاره‌ای هست؟

حقوقی که ممنوع‌القلم‌ها را سریع‌القلم کند فقط «احمد شهید» مالدیوی را خشنود می‌کند و حقوقدانی که در زنگ حساب انشا بخواند و سبو شکسته‌اش را بر سر دیگری خُرد کند حقّی نمی‌شناسد. نزد من، سرهنگی که تنش کُنام ترکش‌های جور حقوق غربی است بسی والاتر از حقوقدانی است که تصدیق دانشگاهی‌اش ممهور به مهر انگلیسی‌هاست.

مقاومت ـ یا همان‌چه که تو آن را فرهنگ پادگانی نام می‌نهی ـ سلاح ما در ستیز با استکبار است. همچنان باورمان این است که در رویارویی با سگ‌های هار، توپخانه و گلوله کلاشینکف سرهنگ‌هایمان برنده‌تر از لبخند حقوقدانانمان است. فریب تبسّم دشمن را نباید خورد. این لبخندهای دروغین پشتوانه‌ای در خزانه دل ندارد. بدان که بازار سرهنگ‌ها از رونق نمی‌افتد.

خاطرت آسوده دار که فرهنگ «خمینی» مطرود حقوقی است که تو از آن دم می‌زنی. اگر نبود فرهنگ پادگان‌هایی چون «ابوذر» و «دوکوهه»، امروز کورسوی نوری از چراغ انقلاب باقی نبود؛ پادگان‌ها و پادگانی‌ها بدین‌جایش رساندند نه مجامع حقوقی و قطعنامه‌ها. آری! حقوق مرا یاد جام زهر می‌اندازد و ناگواری آن بر امام.

فرهنگ پادگانی را در شب‌های «إلی‌بیت‌المقدس» و «فتح‌المبین» ببین، نه در چهره سرباز یانکی در ویتنام. پادگان‌های این دیار موزه لبخندها و اشک‌های حسینی و مدرسه عشق خمینی است. این فرهنگ کجا و فرهنگ حقوقی غربیان کجا؟ حقوق غربی چنگالی است برای چپاول؛ روپوش مخملینش را نبین. شاید لبخندهای «سولانا» و «اشتون» صدای میگ‌ها و میراژها را از خاطرتان برده است.

این‌جا ایران است ای رئیس! این‌جا نرخ «قال الصادق» گران‌تر از «اعلامیّه پاریس» است. این‌جا بازار جهاد شلوغ‌تر از بازار حقوق بشر است. این‌جا ولایت فقه است نه ایالت حقوق. فقیهان این ولایت سربازها را رهبر خویش می‌دانند، هر چند بیش از سیزده بهار ندیده باشند.

این‌جا عراق «صدّام عفلقی» یا لیبی «معمّر قذّافی» نیست که سردوشی سرهنگ‌هایش رهاورد پای‌نهادن بر گرده ضعفا باشد. این‌جا ایران است. این قبّه‌ها که بر دوش لشکریانش می‌بینی قاصدک شب‌های سرد کردستان است؛ این‌ها راوی آتش کینه دشمن در شلمچه و مهران است.

نیک بنگر کجا نشسته‌ای و چه می‌گویی. پاره‌مصحف فراز نیزه‌ات را نظر کن. به خطّ خدا بر آن نوشته «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر».



کلمات کلیدی : سرهنگ، روحانی، دکتر، حقوقدان، رییس جمهور

آپلود عکس

آپلود عکس

... ...