پس از گذشتن از خوسف و بخش ماژان و روستای تقی آباد به یک جاده فرعی رسیدیم در کنار جاده مزارع گندم و خرمن های آن خودنمایی می کرد ..

پس از گذشتن از خوسف و بخش ماژان و روستای تقی آباد به یک جاده فرعی رسیدیم در کنار جاده مزارع گندم و خرمن های آن خودنمایی می کرد

پس از آن به روستای اکبرآباد رسیدیم بارسیدن به روستای اکبرآباد جاده آسفالته هم تمام شد و وارد یک جاده خاکی شدیم چاده ای که علیرغم زیرسازی شدن آسفالت نشده بود پس از رد کردن چاه های قدس 1 و 2 به یک فرعی دیگر وارد شدیم که جاده آن بسیار ناهموار بود به روستای هردنگ رسیدیم پس از آن به روستای خونیک میرعباس رسیدیم روستایی که به دلیل قهر طبیعت و خشکسالی و شاید بتوان گفت عدم توجه مسؤلین خالی از سکنه شده بود

آقای جلیلی ما را به خانه پدرش برد خانه ای که او و برادران و خواهرانش در آن به دنیا آمده اند و امروز تنها کسی که شاید سری به آن می زند اوست

گذر زمان این خانه را اسیر باد و باران کرده بود و محمد مهدی جلیلی در مقام بازسازی آن برآمده بود اما قسمتی از آن را به یادگار نگه داشته بود

خانه ای محقر که روزی پدر دکتر جلیلی در این خانه به دنیا آمده و در این خانه زندگی کرده است .

کندوک های گلی پدر را ( محفظه ای گلی که برای نگه داشتن غلات از آن استفاده می کنند )  هنوز نگه داشته بود

تعریف کرد که دکتر جلیلی سال 88سری به این روستا زد از او خواستیم تا واسطه شود تا برق به این روستا کشیده شود اما او گفت نمی توانم خودم را راضی کنم تا از مقامم سوءاستفاده کنم گفت که با دکتر جلیلی به مزار شاه سلیمان علی رفتیم و غذایی آماده کردیم اما او از همان تشریفات مختصر هم گلایه کرد.

درختانش را نشان داد که یک به یک در حال خشک شده بود هرچند جهاد کشاورزی برای روستا بند خاکی زده بود اما بارانی نمی بارد تا بند پرآب شود و قنات پایین دست احیا گردد

مرا به سر مزار پدرش برد یعنی پدربزرگ دکتر جلیلی که در سال 1321 اسیر خاک گشته بود .