هاشمی رفسنجانی؛سهل انگاری در مبانی نظری ؛ دوگانگی در میدانهای عم
نوشته شده به وسیله ی رضا در تاریخ 89/10/23::
روش شناسی نظام سلطه در به انحراف کشاندن دولتمردان از راهبردهای ترسیمی ولی فقیه(به قلم رضا گلپور)
مجموعه طرح بحث های پژوهشی رضا گلپور(فراز نخست)
طرح بحثی در بررسی روش شناسی مدیریّت نظام سلطه در
به انحراف کشاندن نظری و سپس عملی دولتمردان جمهوری اسلامی
از راهبردهای ترسیمی ولایت فقیه
به انحراف کشاندن نظری و سپس عملی دولتمردان جمهوری اسلامی
از راهبردهای ترسیمی ولایت فقیه
مقدّمه:
در این سلسله مقالات سعی دارم به همراهی مخاطبین فهیم و هوشیار ، با بررسی تجربه های تاریخی در مدل سیاسی مردمسالاری دینی کشورمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی به پاسخی مناسب برای این پرسش دست یابم:
پرسش کلیدی :
چرا و چگونه گروههای برآمده از استقلال طلبی و استکبارستیزی توده های عزّتمدار مردم کشورمان استدراجاً به چرخش 180 درجه ای مواضع دچار میشوند؟
به عبارت روشن تر گروههایی که با شعارهای آرمانی و اصولگرایانه و عدالتخواه؛ بالا ترین درصد آرای مردم را به خود جلب میکنند و قوای مقنّنه یا مجریّه را در اختیار می گیرند؛ پس از رسیدن به قدرت و در میدان اجرا با بی دقّتی در افق های کلان ترسیمیِ ولایت فقیه؛ توسّط تفکّرمرعوب وغربزده ای؛ در دام آگاهانه و یا غالباًناآگاهانه ی کجروی ها می افتند .
در این روش شناسی می توان دریافت معمولاً عناصری رادیکال در کنار مسئولان تازه به قدرت رسیده قرار گرفته شده وبا استفاده از غفلت یا تغافل نظری آنان یا ضعف های دیگر زمینه ی همنوایی آرام و رو به رشد افقهای انحرافی فراهم می آید .تا آنجا که پس از مدّتی مسیر عملی مدیریتی در راستای استفاده ی براندازان نظام قرار می گیرد وحتّی بعضاً با تیشه ی موضعگیری های ناشایست خود ریشه های تفکّر جمهوری اسلامی را هدف می گیرند!
در مسیر این لغزش اصلی ترین و مهمترین قدم انحرافی اعطای مسئولیّتها ی راهبردی و اجرائی قوّه ی مجریّه به عوامل وامدار و مؤمن به این تفکّر انحرافی است .
مثلاً رادیکالهایی نظیر اعضای مجمع روحانیون مبارز (که بهدلیل فقر درمبانی فقاهتی ولو با حفظ لباس و ظاهری فقیهانه!) ؛ با وجود ادّعاها ی مردم پسند در تبعیّت از خطّ "امام" و شعار مخالفت با انحرافات راهبردی مدیریّت واگرای هاشمی رفسنجانی با آرمانهای انقلاب، مردم، امام و رهبری؛ اکثریت را در اجرا و تقنین از آنِ خود کردند؛ عملاً در دوران هشت ساله ی اصلاحات "خاتمی"؛ نه تنها به ابزار دست صرفاً خودِ "هاشمی"، بلکه فرزندان! و خاندان "هاشمی" {در بسط و گسترش انحرافات دشمن شادکن حولشان} تبدیل شدند...
مثال بیّن آن، باند مجهول السّابقه ی روزنامه ی سلام که تحت عبای آقای "موسوی خوئینی ها" رهبر معنوی فرقه ی فرقان گرد هم بودند و به سردمداری امثال "عبّاس عبدی" و نظائرش به "هاشمی رفسنجانی " و جریان تحت مدیریّت او به هر بهانه ای حمله میبردند امّا پس از 8 سال حاکمیّت اصلاحات؛ به ابزار میدانی حزب خانوادگی کارگزاران سازندگی در همسویی با دشمنان انقلاب تبدیل شده اند و...
در سالهای پایانی اصلاحات تفکّرمرعوب وغربزده ای (که می توان شاخص کنونی وکانونی آنرا روشمندی گروههای حول "علی اکبرهاشمی رفسنجانی" وخاندانش معرّفی نمود) سعی در گرفتن ریاست جمهوری و در سال 1388از طریق چهره ی ابزاری مدّعی ساده زیستی و آرمانگرایی و صداقت یعنی "میر حسین موسوی" داشت اما هوشیاری مردم مطابق تاریخ انقلاب بار دیگر کار آقای هاشمی را ناکام گذاشت... شعله های خشم طرفدارانش نیز که بیشتر سطلهای زباله ی شهرداری تهران را به آتش می کشید سودی نکرد!
جالب اینجاست که خود آقای "هاشمی رفسنجانی" که حیات سیاسی قبل و بعد از انقلاب خود را مدیون ولی فقیه (چه" امام خمینی" و چه "امام خامنه ای" بوده وهست و هر چه خیر داشته و دارد مدیون این انقلاب و نظام است را میتوان با رعایت کامل انصاف از مصادیق مبتلایان به این تغییر افق نظری و عملی (ان شاءالله سهوی) از آرمانهای مطروحه در شعارهای رأی آور گذشته دانست!
دقّت بفرمائید :
{نقل از نشریّه ی شاهد شماره 7 خرداد1360 خاطرات "اکبر هاشمی رفسنجانی" از زبان خودش:}
... در یک روستای دور افتاده در یکی از بخشهای رفسنجان بنام نوق که اسم آن دهستان است در 1313 متولّد شدم. پدرم کشاورزی همانند خرده مالکان بود که با مقداری زمین و آب و 2 الی 3 کارگر (برزگر) یک زندگی متوسّط یا کمتر از متوسّط را می گذراند.
در آن روستا به علّت پایین بودن سطح زندگی خانواده ها تا حدودی زندگی ما مرفّه بود و در ضمن خانواده ی پر جمعیّتی هم بودیم... در همه ی آن بخش ها که عرض شد حدود 100 الی 120 روستا بود که سه مدرسه ی ابتدائی داشت و ما نمی توانستیم به مدرسه برویم و وسیله ی نقلیّه هم نبود. بطور کلّی اصلاً ماشینی درآن منطقه وجود نداشت. من تا سنّ چهارده سالگی شهر را ندیده بودم و دِهِ ما دوازده فرسخ با شهر فاصله داشت... در همان موقع {ها بود} که خانواده ام تصمیم گرفتند که مرا برای تحصیل علوم دینی به قم بیاورند که به اتّفاق پدر و مادر و بستگان آمدیم.
برای اوّلین بار بود که من سوار ماشین می شدم. البتّه روستای خودمان ماشینی نبود. با الاغ{دقّت بفرمائید!}آمدیم چند فرسخ آن طرف تر.جاده ی شوسه ای بود و 2 الی 3 ساعت هم آنجا ماندیم، تا یک کامیون باری {بار بر} رسید و ما را سوار کرد و آورد تا یزد و از آنجا روانه ی قم شدیم...
در سال 1350 در رابطه با مجاهدین خلق دستگیر شدم و هفت ماه زندان برایم بریدند و در سال 51 با کمک به خانواده های مجاهدین(خلق) دستگیر شدم و حدود 40 روز در زندان بودم و در سال 54 در این رابطه البتّه به خاطر ایجاد یک خطّ سالم برای مجاهدین خلق که منحرف شده بودند مخفی شدم. ولی وحید افراخته مرا لو داده بود و این آخرین باری بود که دستگیرم کردند و 3 سال همراه با شکنجه در زندان بودم..."
رحمت و رضوان خداوند بر محیی عزّت شیعیان در تاریخ معاصر" امام خمینی" کبیر که بعد از جریان تیر خوردن آقای "هاشمی رفسنجانی" فرمود:
"جناب حجت الاسلام مجاهد متعهّد، آقای "هاشمی"عزیز... بدخواهان باید بدانند هاشمی زنده است چون {باز هم دقّت بفرمائید چون} نهضت زنده است. آمریکا و دیگر ابرقدرتها بدانند ملّت ما زنده است . اجتماعات عظیم این دو - سه روز شاهد زنده بودن انقلاب است ... "
{نقل از جلد هـفتم ( صفحه 495 ) صحیفه نور پیام به به مناسبت ترور نافرجام آقای" علی اکبر هاشمی رفسنجانی"5 خرداد 1358 قم}
کلام واضح "امام" اینست که همه مدیون نهضتند نه نهضت مدیون آقای"هاشمی"! نکته ای که به نظر در ذهن و عملکرد ایشان و اطرافیان مغفول مانده است.
چه زیبا کلامیست این شعر:
قطره دریاست اگر با دریاست
ورنه او قطره و دریا دریاست...
طرح چرایی این پدیده و تلاش برای یافتن پاسخ مناسب به پرسش های حول آن در حال حاضر اهمّیّت مضاعف دارد ؛ چرا که در صورت عدم دقّت درمتدولوژی انحرافات ( و نه انکار دستاوردهای افتخارآفرین مدیریّت متّکی بر مبانی فقهی و مردمی و بومی جمهوری اسلامی ایران در این سه دهه!) دیگرِ مدّعیانِ رهروی در خطّ "امام" ، ولایت وقانون اساسی را نیز به مانند "میر حسین موسوی"،"هاشمی رفسنجانی" و"سیّد محمّد خاتمی" ومعاونان و مشاوران راهبردیشان با نفوذ دادن وامداران جریان "هاشمی" در عمل به انحراف خواهد کشانید.
فاعتبروا یا اولوالابصار !
متن
(مصاحبه ی نویسنده ی کتاب شنود اشباح با شماره ی 14هفته نامه ی پنجره )
همه او را به عنوان نویسنده ی شنود اشباح میشناسند. "رضا گلپور" گر چه زمان زیادی از چاپ کتابش میگذرد، امّا اغلب چند جلدی از این کتاب را ... دارد و به افرادی که با آنها ملاقات میکند، یک جلد از این کتاب را هدیه میدهد. او مهمترین واکنشها به این کتاب را از سوی "موسوی خوئینیها" میداند. وی معتقد است که "خوئینیها" موجب اظهارنظر تند "سیّدمحمّدخاتمی" درواکنش به انتشار شنود اشباح شد. "گلپور" همچنان با حرارت مسایل روز را دنبال میکند.
او معتقد است بزرگترین دلیل دوری و انحراف جریان بهاصطلاح اصلاحات از مبانی انقلاب اسلامی، فاصله و عدم تبعیّت آنها از ولایت فقیه بوده است.
نگارنده ی شنود اشباح در این مصاحبه بر آن است تا نقش استراتژیک "سیّدمحمّد موسوی خوئینیها" در اغتشاشات اخیر تشریح شود :
{خبرنگار پنجره:}آقای "گلپور" کمی درمورد تألیف معروفتان یعنی کتاب شنود اشباح و بازتابهای مختلف آن توضیح دهید.
{"گلپور":} در سال 1381 کتابی که حاصل ماهها تحقیق و بررسی بود را به نام شنود اشباح منتشر کردم که برای انتشار آن، مجوّز قانونی و رسمی را از وزارت ارشاد نیز گرفتم و کتاب وارد بازار شد که با عکسالعمل بسیار تند و شدید از سوی آقای "خاتمی"، رئیس وقت شورایعالی امنیّت ملّی، مواجه شد تا حدّی که ما برای چاپ دوّم کتاب دچار مشکل شدیم و دو وزارتخانه ی اطّلاعات و فرهنگ و ارشاد اسلامی آن زمان مسئول رسیدگی به این موضوع شدند.
برخلاف شعارهایی از جمله جوانگرایی که "خاتمی" میداد، برخوردی غیرمنطقی با من بهعنوان یک جوان - که متولّد سال1356 هستم - و کتابم کردند.
شعار دیگر "خاتمی" و طیفش ، «دانستن حقّ مردم است» بود، امّا با وجودی که من تمام مستندات کدهایی که در کتاب بود (که مثلاً این حرف مستند به مصاحبه ام با فلان شخص است و یا اشاره به منابع حقوقی و رسمی منتشره در تریبونها و روزنامهها یا نشریّات معتبر بود) را اشاره کرده بودم ، امّا بازهم برخورد تندی از سوی دولت وقت با من صورت گرفت.
حدّاقل این بود که ایشان اگر محلِّ اشکالی هم میدیدند، میتوانستند با نوشتن کتاب یا مقالههایی ، کتاب را نقد کنند؛ امّا برخوردهای او و برخی امنیّتیهای مشکوک السّابقه ی دور و بر وی ، منجر به یک سری مکاتبات بین بنده و ایشان شد که در نهایت به برخوردهای سخت افزاری و بازداشت بنده توسّط وزارت اطّلاعات انجامید. من تلاش کردم با سکوت و صبر و جوابهای مستدل به مطالب اتّهامات مطروحه بهنحوی این بحث را به زمینهای منطقی و قانونی سوق دهم تا برخی از نقاط تردید ساز در اعمال مشکوک افرادی که از سالهای پایانی رژیم ستمشاهی تا سالهای پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی در برخی مراکز و گلوگاههای امنیّتی ویا نظامی و اقتصادی حضور داشتند، روشن شود.
امیدوار بودم این سوابق در معرض نقد علمی و منطقی قرار گیرد، فلذا اگر دقّت بفرمایید در چهار فصل اوّل کتاب شنود اشباح ، تقریباً چهار بستر و زمینه ی خارجی این بحث یعنی آمریکاییها، انگلیسیها، اسراییلیها و روسها بررسی میشد که سیاست استراتژیک آنها نسبت به ژئوپلتیک ایران چیست و اینکه عوامل مرتبط با آنها ىر ایران چه کسانی بودند؟!
برای مثال در فصل اوّل بنده اشاره به سیاستهای انگلیس بهویژه رقابتهای سرویس اطّلاعاتی آن یعنی MI6 داشتم. در این بحث، تیمسار "منوچهر هاشمی" که در اسناد ساواک ، تحت عنوان رییس اداره ی هشتم یا اداره ی ضدّجاسوسی ساواک بود را مورد بررسی قرار دادم و من باب مثال این سؤال را برای خواننده طرح کردم که چگونه ممکن است عواملی که در شبکه ی مرتبط این تیمسار ساواکی مانند "منوچهر قربانیفر" بودند ، بعد از پیروزی انقلاب نیز همین افراد دارای روابط با اعضای رسمی دفتر اطّلاعات و تحقیقات نخستوزیری مانند "خسرو قنبری تهرانی"، "محسن کنگرلو" و دیگران باشند؟!
عنوان فصل دوّم کتاب ؛ شنود اشباح بود که در آن فعّالیّتهای سرویس اطّلاعاتی مرکزی و نظامی آمریکا - سیآیای و دیآیای - در ایران مورد بحث قرار میگرفت.
در این فصل برخی ارتباطها روی سایتهای شنود در خط شرقی - غربی ایران و نقش افرادی مثل "بهزاد نبوی"،"محسن سازگارا" یا "ابراهیم یزدی" بررسی میشد. درفصل سوّم هم وضعیّت فعّالیّت شبکه ی اسراییلیها در ایران به ویژه"دیوید کیمخه" و"آلبرت حکیم" و افراد مرتبطشان در ایران تدقیق میشد. فامیل ریشهدار خانواده آقای "رفسنجانی" در بلژیک و امثال ذلک.
در فصل چهارم، فعّالیّت امنیّتی روسها با طرح دانشگاه پاتریس لومومبا را مورد بحث قرار دادم که معمولاً نیروها و عناصر روس محور در کشورهای دیگر را این دانشگاه آموزش و برای آنها تئوریسازی مارکسیستی و مناسب با فرهنگ روسیه، (به مفهوم آکادمیک و دستهبندی شده) ارایه میکند.
نقطه ی کانونی این فصل سوابق آقای "سیّد محمّد خویینیها" (معروف به "موسوی خویینیها") است. در فصلهای بعدی هم این خطوط و تعاملاتشان تا سال 1380 مورد دقّت پژوهشی بود.
واقعاً در این کتاب بهدنبال این بودم که به نوعی مطالب فوق در سطح رسانه و افکار عمومی تکمیل و بررسی و یا حتّی نقد شود. خُب در خارج از کشور برخی از افراد نشاندار جریان سلطنتطلب و سازمان منافقین و افرادی مانند "بنیصدر" در پوشش نقدها ، توهینهای مفصّلی به بنده کردند و حتّی از اساس وجود و حضور بنده را زیر سؤال بردند و در داخل کشور افرادی مانند "مسعود بهنود" و "احمد زیدآبادی" و برخی دیگر که سوابق آنها روشن است، شروع به جنگ روانی علیه بنده کردند و وارد مسایلی مانند مسایل شخصی زندگی بنده شدند و حتّی گفتند که نویسنده ی این کتاب دیگران هستند و تنها اسم "گلپور" در آن نوشته شده و یا بهعنوان مثال یک کمیته از حزب مؤتلفه ی اسلامی و طرفداران انصار حزبا... این کتاب را نوشتهاند. درحالیکه بنده تلاش کردم با صبر این موضوعات را توضیح بدهم و از اصول مورد دقّت و نظرم فاصله نگیرم.
{خبرنگار پنجره:}میشود گفت مهمترین عکسالعمل نسبت به این تألیفات از سوی "موسوی خوئینیها" و "بهزاد نبوی" بود؟
{"گلپور":} بله به نظرم حتّی خود آقای "سیّد محمّد خاتمی" هم تحت فشار این دو نفر و عواملشان قرار داشت. خُب من در این کتاب بحثها و سؤالاتی را درخصوص ریشههای تشکیلاتی و روابط مشکوک اعضای سازمان مجاهدین، بهویژه در سطوح امنیّتی کشور مانند "جواد قدیری کفرانی" یا "عبّاس زریباف" یا "مسعود کشمیری" یا "خسرو قنبری تهرانی" و "سعید حجّاریان کاشی"، "مصطفی تاجزاده" و بهزاد نبوی" مطرح کردم.
مثلاً با مطالعه ی شنود اشباح این سؤالها مطرح میشود که چرا کسی مانند "منوچهر قربانیفر" که عامل ضدّاطّلاعات یا اداره ی ضدّجاسوسی ساواک بوده و بعد از انقلاب از مهمترین و در حقیقت محور لجستیک و از سه نفر اصلی کودتای نقاب در پایگاه هوایی"شهید نوژه" بود و در عملّیّات آمریکا در طبس نفر انتقالدهنده نیروهای آمریکایی از طبس به تهران بوده است، همین فرد رابط اصلی ( ... ) {"میر حسین موسوی" } و تیم امنیّتی او در نخستوزیری با خارج شود؟!
{خبرنگار پنجره:}درخصوص آقای "خوئینیها" چطور؟
{"گلپور":} رفرنسهای مختلفی هست که قبل، حین و بعد از اشغال لانه ی جاسوسی به تأثیرپذیری "محمّد خوئینیها" از سرویس کا.گ.ب اشاره میکند و بنده برخی ازموارد آنها را در کتاب شنود اشباح عیناً نوشتم. امّا بهجای پاسخگویی به این موارد، برخورد سختافزاری کردند و شخص رییسجمهورِوقت تلاش کرد تا صورت مسئله را پاک کند. شنیدم که آقای "خویینیها" قبل از آن اظهارنظر آقای "خاتمی "درباره ی بنده، در کابینه، مفصّلاً با او صحبت کرده بود.
{خبرنگار پنجره:}تحلیل شما از وقایع اخیر چگونه است؟ آیا این جریانات و اغتشاشات اخیر ادامه همین جریان اصلاحات است؟
{"گلپور":} در جریانات اخیر که تا حدودی جریانهای مختلف اپوزیسیون از ضدّ انقلاب مسلّح تا مسئولین آمریکا و انگلیس و همان جریان تعقیبکننده ی اصلاحات در یک جبهه ی واحد تلاش کردند تا با شعار تقلّب ،آشوبطلبها را به خیابانها بیاورند و برای براندازی نظام سامان بدهند.
با کمی دقّت همان سؤالات که قبلاً مطرح کردم باز هم جای تأمّل دارد. اگر آقای "خاتمی" در همان زمان بهجای برخوردهای سختافزاری، کتاب را با کتاب و اندیشه را با اندیشه پاسخ میداد و تلاش میکرد تا این افراد در معرض نقد قرار گیرند، چه بسا امروز به این نقطه ی ارتجاعی نمیرسید.
{خبرنگار پنجره:}"موسوی خوئینیها" قبل از انقلاب با کدام گروه سیاسی همکاری داشته است؟
{"گلپور":} "موسوی خوئینیها" در آن دوران کلاسهای تفسیر قرآنی داشت و مشهور بود،چون پدر وی درجریانات "پیشهوری"{تجزیه طلب روسوفیل آذربایجان} کشته شده بود، ایشان نگاههای شدید مارکسیستی دارد.
دستگیری وی به همین دلیل هست؛ یک نوع بینش شدیداً مارکسیستی و دیالکتیکی و تلاش برای استفاده از پتانسیل داغیِ موجود در برخی افراد {کم سن و سال تر} مرتبط با حوزههای علمیّه{نظیر "گودرزی" و "مشکینی" و ...} و همراهی و همگرایی با افرادی که مارکسیسم را محور مبارزه میدانند.
تفاسیری که "خوئینیها" در تلاشهای خود ارایه میکرد، به هر شکل ممکن قصد داشت اعلام کند که آیات قرآن با مبانی مدرن جهان مارکسیسم در تعارض نیست و به یک شکلی میخواهد آیات قرآن را با مطالب به ظاهرمدرن و دیالیکتیکی منطبق کنند. همین الان آقای"خوئینیها" اگر خیلی ساده و راحت به چند نقطه ی مبهم پاسخ بدهند ، این اختلاف مبناها آشکار است:
مثال ساده اینکه در همان سالهایی که در روزنامه ی سلام بودند در ستونی که باید مردم تماس میگرفتند (الوسلام) و مشکلاتی را بیان میکردند، خود "خویینیها" و دوستانش حرفهای خودشان را بهعنوان اینکه فردی تماس گرفته و ما هم به سؤال و مشکل آن فرد جواب دادیم، منتشر میکردند. این در حالی است که انسان مسلمان و متعهّد چه لزومی دارد که در این سطح دروغ بگوید؟(خودِ همین افراد در خاطراتشان اعلام کردند که خودشان این مطالب را درستونی که مردم باید تماس میگرفتند، مینوشتند.) در واقع «الو خودم» بود نه «الو سلام»!
"موسوی خوئینیها" در مقام سنجش با بسیاری از مبارزین مخلص و پیشتاز حوزهها (حتّی اگر تنها سوابق مصرّحه در صحیفه ی نور "امام" (ره) را محور قرار دهیم) عمق فقهی و حوزوی لازم در شناخت مباحث مربوط به فروع و اصول دین در سطحی که بخواهد در جایگاه یک لیدر مذهبی و مجتهد دینی قرار بگیرد را ندارد، بالعکس بهعنوان یک نیروی چپِ رادیکالِ سطحی قابل ارزشگذاری است.
{خبرنگار پنجره:}پس چطور میشود که ایشان از سوی "امام" راحل بهعنوان دادستان انقلاب منصوب شدند؟
{"گلپور":} ببینید بعد از انقلاب که امثال "قطبزاده" در رادیو و تلویزیون فعّال ما یشاء شدند، "امام" با معرّفی دوستان،"خوئینیها" را بهعنوان کسی که بالأخره لباس روحانی و تعلیم حوزوی دارد، به آنجا در آن فضای فرهنگی افتضاح میفرستد. در سال 1358 هم جریان لانه ی جاسوسی و یا عربستان و حج که عدّهای کارهای رادیکالیِ دارای تبعات احتمالی بینالمللی میکردند، "امام" یکی را از جنس خود آن رادیکالها که آنها قبول داشته باشند، برای نمایندگی انتخاب کردند. بعد هم که سال شصتوچهار آقای "صانعی" در اختلافات شورایعالی قضایی لج کرده و کنار رفته بود ؛ برای هماهنگی به دادستانی کل منصوب شد.
اینکه گفته میشود "امام" راحل ایشان را دادستان انقلاب منصوب کرده و این در حالیست که این جایگاه نیاز به علم فقهی دارد؛ بنده به برخی دوستان که چنین موضوعاتی را مطرح کردند گفتم که اگر در حکم "امام" دقّت کنید، میبینید که "امام" راحل مبانی علمی و فقهی "خوئینیها" را به تأیید دوستان تأیید میکند و زمانی که از این دوستان سؤال شده که چگونه مبانی فقهی این فرد را تأیید کردند در حالیکه "خوئینیها" تا این حد به این مبانی آشنا نبود، پاسخ آنها این بوده که بهدلیل فشارها ونوع شرایط، ترس از ضربه خوردن و خدای ناکرده فروپاشی نظام قضایی و رفع اضطرار بوده که چنین تأییدی انجام دادند.
برخی افراد تحلیلهای کج و غلطی داشتند در حالیکه دارای علم بالایی بودند، امّا این افراد ظاهراً تمام توجّهشان این بود که ما فدائیان ولایت هستیم و مدّعی بودند شرایط مبارزه ی آنها {در این مسیر}بهگونهای بود که کمتر میرسیدند درس بخوانند.
امروز بهدلیل دو لبه بودن و دوگانه بودن همین ابزاری {بودن اعضای به اصطلاح مجمع روحانیون مبارز} که علیه منافع جمهوری اسلامی بهکار گرفته شده، این سؤال مطرح است که نسبت تولّی و تبرّای افرادی مانند "کروبی"،" خاتمی"، "میرحسین" "خوئینیها" و امثالهم با مردم و با نظام و با قانون چگونه است؟ باید دقیق تعریف شود، والّا اینکه در زبان حرفی زده شود و در عمل به شکل دیگری عمل شود این صحیح نیست و نفاق است.
{خبرنگار پنجره:}از این زاویه درباره صحبتهای سردار "جعفری" که بخشی از آن به "موسوی خوئینیها" و "خاتمی" اختصاص داشت، چه نظری دارید؟
{"گلپور":} بنده صحبتهای آقای "جعفری" را نه تنها صحیح و درست، بلکه حتّی دیر هنگام میدانم . چرا که وظیفه ی سپاه دفاع از ارزشهای انقلاب و نظام اسلامی است نه حفظ مدّعیان آن.
هوشیاری که سپاه در وقایع اخیر در جغرافیای جدید جهاد نرم نشان داد، براندازان را غافلگیر کرد. در این جغرافیا بهترین آفند آگاهیدهی بهشکل شفّاف و مستند است. بهطور کامل مشخّص است که اعضای مجمع روحانیون، حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب ابزار میدانی دشمن در تجاوز به حریم مقدّس اعتقادات و شعارهای انقلاب و نظام شدند.
{خبرنگار پنجره:}آیا زمینههایی از این سمت فراهم شد که این افراد به طمع افتادند؟
{"گلپور":} ما بر اساس مبانی دینی و شرعی به هر روشی نباید تحلیل کنیم و آن چیزی که ما لزوماً میخواهیم باشد که نیست. بلکه در شرع اسلام این امر هست که اگر کسی نسبتی را با دشمن برقرار کرده باید بهطور آشکار به این نسبت اشاره کنید.
بسیاری از دوستان در پیچیدگیهای فتنه از امتحان خود سربلند خارج نمیشوند درحالیکه خودی بوده یا هستند و دشمن نیستند. امّا بهدلیل پیچیدگی فتنه، امتحان خوبی پس نمیدهند و بهگونهای از امواجی که وجود دارد تأثیر میپذیرند و این در مسیر اطّلاعات و اخبار و در جنگ نرم چنین چیزی وجود دارد. مانند دیدن فیلمی که ممکن است تعادل روحی و فکری یک فرد را برهم بزند که این در ده سال اخیر به اوج خود رسیده است.
{خبرنگار پنجره:}در مورد چه افرادی این مسئله صدق میکند؟
{"گلپور":} ببینید مؤمنین با صفات ایمان شناخته میشوند و منافقین با صفات نفاق، فرضاً درباره ی "سعید حجاریان کاشی"، زمانی این فرد در مسیر رضایت آقای "ریشهری" حاضر به بازجویی و کار اطّلاعاتی و امنیّتی میشود و بعدها در مسیر اسلامیّتزدایی طرحریزی میکند که چه کاری باید انجام شود که اسلام کنار برود! و این بهدلیل ضعف او در مبانی است و اگر این افراد مبانی دینی و فقهی خود را قوی کنند، پارادوکسی در این موارد بروز نمیکند. دفاع مؤمن از ولایت فقیه مبنایی است نه منفعتی!...
{خبرنگار پنجره:}در مورد "موسوی خوئینیها" چطور؟
{"گلپور":} همین فرد اگر نسبت خود را با مارکسیسم مشخّص کند آن بخش از عملکرد این فرد که مورد تأیید "امام" راحل بوده، مورد تأیید است. به دلیل اینکه از صافی مرجعیّت فقیه شیعه گذر کرده و عملکرد اعضای مجمع و دفاعی که "امام" راحل از ایشان کرد بر پایههایی استوار بوده که امروز از اساس این پایهها را با تیشه میزنند و این نفاق قابلپذیرش نیست ، هرچند بهنظر بنده قابل فهم و حتّی پیشبینی بوده است.
{خبرنگار پنجره:}یعنی دفاع "امام" بهخاطر حرکت آنها در مسیر نظام جمهوری اسلامی ایران بود؟
{"گلپور":} بله. امّا امروز همین افراد ابزار دست آمریکا برای براندازی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شدند. لذا زمانی که به این موارد اشاره میشود، دوستان دلگیر میشوند. در حالیکه باید صادقانه و درست به چرخش مواضع خود دقّت کنند.
آقای "خوئینیها" زمانی در مصاحبههای خود اعلام کردند افرادی که لانه ی جاسوسی را گرفتند، متوسّط سنّی بیست و چند سال را داشتند و برخی معتقد بودند چون این افراد جوان هستند و مبانی مشخّصی ندارند، اگر پُستی و سِمَتی بگیرند، ممکن است احکام اسلام و افکار عمومی را با چالشهای جدّی روبهرو کنند و "امام" راحل در این موارد، خط شکنی و استکبارستیزی آنها را تأیید میکردند و این جمع به همینخاطر از جامعه ی روحانیّت جدا شد. امّا امروز همینها منتقدین "احمدینژاد" ها هستند و اعلام میکنند که شما سن و تجربه ی کمی دارید و خود همین افراد در لایههای بالای شصت سال هستند!
{خبرنگار پنجره:}چرا افرادی مانند "خوئینیها" به این نقطه رسیدند؟
{"گلپور":} بهنظرم این طیِّ مسیر دو دلیل اصلی دارد: اوّل عدم آگاهی و التزام به مرزهای مبانی دینی است و متأسّفانه امروز این چالش در برخی اعضای تیم مدیریّتی دولت فعلی{دولت آقای احمدی نژاد} هم وجود دارد.
از سوی دیگر، افرادی که به این نقطه ی انحرافی رسیدند تولّی و تبرّایشان مخلوط میشود و نهایتاً در روند حرکتشان ، جای دوست و دشمن عوض شده و گیج خواهند زد و در این مسیر حتّی به جاسوسهای سیا و امشانزده! هم راهکار دادند.
امّا دلیل دوّمی که باعث شد این افراد به این نقطه برسند ، پیچیدگی ابزار مدرن است . ما با سادهانگاری با این موارد برخورد میکنیم و چون بهدلیل گستردگی حجم اطّلاعات ؛ مسایل عمیق پشت پرده در معرض دیدگاه عوامالنّاس نیست ؛ پیچیدگی ابزارمدرن یک سادهانگاری برای آنها میآورد و تصوّر میکنند که میتوانند بهراحتی از این ابزار مدرن استفاده کنند . در خصوص "موسوی خوئینیها" و مجمع آنها اوّل؛ منتقد "هاشمی رفسنجانی" میشوند که در روزنامه ی سلام به"هاشمی" چه حملاتی میکردند؛ امّا در عمل و استدراجی دچار چرخش مواضع بهدلیل فقر مبانی میشوند و چند سال بعد همین افراد به ابزار دست نه تنها "هاشمی"، بلکه فرزندان! "هاشمی" {در انحرافاتشان}"تبدیل میشوند.
این سؤال را اعضای تاکنون محترم مجمع روحانیون باید پاسخ بدهند که چرا به بیبیسی فارسی و شبکه ی صدای آمریکا که سفارتخانههای عینی جدید انگلیس وآمریکا در جغرافیای نظام سایبر است، پناهنده شدند و دخیل بستهاند در حالیکه قبلاً به سفارت آمریکا اعتراض داشتند که چرا به شاه پناه داده؟! و چرا با وجود سابقه ی تصرّف دیروزسفارت آمریکا ؛ امروز دوستان از پلو و دیگ شبکه سفارت تلویزیون صدای آمریکا ارتزاق میکنند؟! و به آنها پناهنده شدهاند و صدای آمریکا این افراد را بزرگ میدارد؟!
اربابان فکری این افراد با نظام مشکل دارند چراکه همه آنها مانند مؤسّسه رَند و کارنِگی و امثال آنها هرچه بگویند باید این افراد این موارد را کاربردی و بومی کنند.
{خبرنگار پنجره:}برخی تحلیلگران بر این امر تأکید دارند که این افراد بهخاطر تنفّر مردم از آمریکا و آمریکامحورها نتوانستند مردم را سازماندهی کنند؟
{"گلپور":} درست است. این افراد بهدلیل پیچیدگی ابزار جدید از سطح درک مردم کوچه و خیابان هم عقب ماندند و این از زمان مشروطه تا به امروز وجود دارد: روشنفکران ما دچار یک بیماری مزمن تاریخی هستند و آن اینکه بهحدّی بهمنابع غربی وابسته میشوند که از درک خانواده و اطرافیان خود {در جامعه ی پیرامون خود} عاجز میشوند.
{خبرنگار پنجره:}از شرکت شما در این گفتوگو سپاسگذاریم .
{"گلپور":}ممنونم و موفّق باشید....
{"گلپور":}ممنونم و موفّق باشید....
پایان فراز نخست
این مطلب ادامه دارد...
مطالب مرتبط
کلمات کلیدی : خاتمی، هاشمی، کروبی، .، //، میرخاتم هاشمی، نظام سلطه، روش شناسی، سید محمد خویینیها، موسوس خویینی ها